کجایی صداقت ؟

هر روزی که شب میشه

و میرم بخوابم

دست خودم نیست فکرم پر میکشه

و به خودم که میام دو ساعتی گذشته

و فقط به این فکر کردم که روزایی که گذشت

تازه روزای خوشمون بوده

و بدترهاش توی راه هستن

امیدوارم اشتباه کرده باشم

کجایی صداقت ؟...

ساعت 40 دقیقه صبح جمعه سیزده فروردین 1400حالمون خوش نیست روی مبل دارم اخبار قرارداد چین رو از من و تو گوش میکنم و فکر میکنمدهه ی 90 پنج روز ازش گذشته بود پدر نازنینم از دست رفتدو ماه از دهه ی نود باقی مونده بود همسرم از دست رفتاین وسطا هم عمو . زن عمو . عمه ها . دایی .همه رفتنحالا هی میگن عیده , عیدهبابا آخه چه جوری خوش باشیمچه جوری این غمها رو هضم کنیمچه جوری دلخوش باشیممیخوام عید نباشه کجایی صداقت ؟...ادامه مطلب

غمی روی دلم نشسته که دلیلش توییمیگن بهش فکر نکنمیگن خاطراتو فرلموش کنمیگن سر خاکش نرومیگن موسیقی مور علاقشو گوش نکنمیگن بفکر بچه ت باشمیگن موزیک شاد گوش کنسندی میذارم آخ که عشق حلیمه جادوی روزگارهاز این شادتر نداریمولی رو گردنش گلوبند عکس رضاشاه.... دوباره یاد تو می افتم که چه کیفی میکردی با این جملهکاش دل در داشتبازش میکردیمجارو میزدیم گردگیری میکردیمتمیز میکردیم شادی میریختیم داخل و غمها رو میریختیم بیروندوباره در رو میبستیمو شاد میشدیمکاش میشد کجایی صداقت ؟...ادامه مطلب

روزی هزار بار تکرار کن

 

روزهای خوب خواهند اومد

روزهای خوب خواهند اومد

روزهای خوب خواهند اومد

......

.........

.............

اخرش میفهمی روز های خوبت گذشتن

اونایی که گذشتن مثلا روزای خوبت بودن 

کجایی صداقت ؟...

هر چی چرخ فلک میچرخه بیشتر مطمئن میشم

که

واقعا اینا روزای خوبم بوده

فردا یا یک سال بعد از امروز به مراتب بدترن !

 

کاش یه ربات بودم

نه میفهمیدم

نه حس داشتم   

تهی و خالی از یاد و خاطره و همه ی چیزای آزاردهنده

تازه من صبورترین انسان روی کره ی زمینم

ولی خسته شدم . نا ندارم . جون ندارم . انگیزه ندارم . انرژی ندارم 

خسته و داغون و دپرس  

باز یه کم که میگذره میگم روزای خوبم حتما خواهند اومد

کجایی صداقت ؟...

بعضی ترانه ها نمیدونم چرا

انگار با پتک و میخ میرن توی مغز آدم

جوری توی ذهن میمونن که خودتم نمیدونی چرا

یکی از اون ها اینه 

بی خبر ماندی ز حالم

زانچه آمد بر سر من

عشق تو آخر به طوفان

میدهد خاکستر من

شعله ی عشق تو از بس

در دلم بالا گرفته

سینه مالامال آتش

غم وجودم را گرفته

هر زمان آید به یادم

دیده مست تو

نالم از بخت بد خود

گریم از دست تو

روحت شاد بانو 

کجایی صداقت ؟...

اونقدر حرف نگفته توی دلم جمع شده اونقدر فریاد توی گلوم مونده اونقدر اعتماد به نفسمو از بین بردن اونقدر بخاطر نکرده هام سرزنش شدم اونقدر از عزیزانم دور افتادم اونقدر ...اونقدر...اونقدددددرررررر که هیچ کجایی صداقت ؟...ادامه مطلب

یه وقتی حالت بد نیست

معمولیه ، تصمیم میگیری موسیقی گوش کنی

بعدش چون اون ترانه ها رو خودت 

انتخاب کردی ، خب به سلیقه تو هستن

 

گوش میکنی ، گوش میکنی ،گوش میکنی

یکی میاد

میخوای ردش کنی ولی

ارزش شنیدن داره

موجم ، ولی خاموش و خسته !!!!

با دست خود درهم شکسته !!!!!

آری من آن کوه غرورم ، 

درمانده و برجا نشسته !!!!!

دیگه تا یک ماه این توی گوشته

و حالت معلومه از ظاهرت .

کجایی صداقت ؟...

دیوانه ...

دیوانه ...

نبودنت دیوانه کننده اس

نبودنت دیوانه کننده اس

نبودنت دیوانه کننده اس

نبودنت دیوانه کننده اس

نبودنت دیوانه کننده اس

کجایی صداقت ؟...

پنجم فروردینه ، هوا ابریه

هندزفری تو گوشم

روی مبل ولو ، دستام پشت سر قفل شده

ترانه قشنگیه

لعنت از باران

چشمم بهت میوفته بهت

سیگار میکشی ؟؟!!

میدونم توی چه فکری هستی

چه کنیم ؟؟؟؟؟!!!!

بقول باران

لعنت به حسی که نذاشته هیچ کسی به جات بیاد

یکی که تا همیشه پشتته تو سختیا

همون که پا گذاشتی رو دلش که از غمت پره

لعنت به کل خاطراتی که با تو داشتمو 

کجایی صداقت ؟...